بازگشت یکه‌تاز؛ سوار بر سیمرغ

بازگشت یکه‌تاز؛ سوار بر سیمرغ

 


شاهرخ تویسرکانی
[ نویسنده و روزنامه‌نگار ]

جای بسی خرسندی است که یک بار دیگر ثابت می‌شود خورشید برای باز آمدن است که می‌رود و این رفتن‌ها کوتاه‌مدت و باز آمدن خبر از ماندگاری و انس و همدلی ملی می‌دهد. کدام همدلی بهتر و شادمانه‌تر از این که «گلستان هزار باغ ایران ما» بی نغمه داوودی مرغ سحر نماند.
 
پیش می‌آید بعضی اوقات ویژه در سیر حیات آدمی که گسست و فاصله و آزردگی‌ها رخ می‌دهد؛ اما این غم‌ها چون مولود قیام عقل نیست، به سرعت خیمه احساسات زودگذر را برمی‌چیند و به جای آن، جهان عقل به حکومت بر لحظات زندگی می‌رسد. بی‌شک چنین تاب و بازتاب‌هایی در وسعت مواج و شناور هنر، حضور و ظهوری صدچندان دارد. اگر این فراز و فرودها در کُنش انسانی -آن هم انسان پویا- نباشد، یقیناً از خلاقیت هم خبری نخواهد بود. زیبایی‌ها و مولودی‌ها و مزامیر و نغمه‌ها همه ماحصل همین کشاکش‌ها و تضادها و تناقض‌ها است. تا سرمای زمهریر زمستان و گرمای بی‌ملاحظه تابستان نباشد، هستی و طبیعت هرگز «تعادل و اعتدال بهاری» را تجربه نکرده و از نعمت‌های بی‌شمارش لذت نمی‌برد و گل از گلستان نمی‌گیرد به بوی جان‌بخش جهان‌آرا.
 
و این خیر محض است که بعضی ایام، شرایط به نقد جامعه و جامعه به نقد شرایط می‌پردازد. در چنین موقعیتی، یقیناً هر انسان عدالت‌خواه و آزادی‌ستایی، سهم خود می‌داند که به کنج عافیت و احتیاط نَمویَد و به مویه نمیرد. همه هنرمندان مسئول و متعهد، نسبت به جامعه و مردم خود حساس هستند، از این معدود هنرمندان، یکی همین محمدرضا شجریان ما است که در بزنگاه‌های ویژه اجتماعی از خود نه واکنش که کنشی خطیر نشان می‌دهد، آن هم نه به سود یک اندیشه و یک طیف و یک ترانه، که او خود گفته است بارها «من خاک پای مردم ایران و دوستداران همین سرزمین معنوی‌ام… که هرگز نه به آن پشت‌پا می‌زنم و نه از آن دور می‌شوم.» و در جای دیگر می‌گوید: «من نه اهل غرور و نه خودشیفته و نه اهل تکبرم. غروری اگر دارم، غرورم، غرور فرهنگی است؛ غرور ملی است؛ غرور شخصی نیست. من غرور شخصی‌ام را فدا می‌کنم برای غرور ملی و فرهنگی‌ام. چون فرهنگم متعلق به ملتم و ملتم غرور من است؛ یک ملت متمدن و بافرهنگ.»
 
در جای دیگر تأکید می‌کند ارتباط و پیوند من با مردم و وطنم، تا هستم جاودانه خواهد بود. چه اینجا، چه آنجا، جهان برای من ایران است و ایران برای من تمام جهان.
 
شجریانِ شریف به گفته خودش مسئول است اما سیاسی نیست. متعهد است اما سیاسی‌کار نیست. او اندوه را می‌پذیرد و نه شکست را. اعتراض را علنی می‌کند، نه خشم را. او خوب می‌داند که جهان سیاست بنا به خصلت تاریخ، اتفاقی معین و پایدار و قابل اعتماد نیست، اما مسئولیت‌پذیری و تعهد به شرافت انسانی، امری ازلی و ابدی است.
 
خوشا مرغ سحر که باز سپیده‌دم دیگری را به نوا آغاز خواهد کرد. او دوباره بعد از سفری درونی و کند و کاو در بازجُستِ حقیقت، از نو اراده کرده که به راه مردم و برای مردم پا به عرصه عشق و آزادی بگذارد. این ایام ماضی که آسان هم طی نشد، این شجریان نبود که بی رَب و راه مانده بود، این ما بودیم که از «ربنا»ی او محروم شده بودیم.
 
سال نو و روز نو هم به راهی عاشقانه که این مرغ ملکوت‌خوان، ما را به جانب آن دعوت می‌کند تا یک بار دیگر به دور از هرگونه گسست و نقار و فاصله و شک، به وحدت یقین و یقین وحدت برسیم؛ همچون همه روزگارانی که به وقت نیاز همچون قطره‌ها به هم می‌پیوندیم و دریای آرامی را باز می‌آوریم تا جهان بداند که آرامش ملت ما نتیجه صبر است؛ وگرنه اگر غباری به دشمنی وزیده شود، همین دریای آرام، توفان‌های خفته خود را بیدار خواهد کرد. اینجا ایران است، سرزمین مرغ سحر که خوشا… دوباره به گلستان مکتب عشق خوش آمده است. فلذا به میمنت این شعور قابل ستایش، پای صحبت‌ها و گلایه‌های محمدرضا شجریان می‌نشینیم.
 
شما هم با ما باشید. حرف‌های ایشان را با صدای بلند می‌خوانیم تا به زودی که باز نغمه داوودی او فضای ایران صلح‌طلب شکست‌ناپذیر را غرق تبسم کند؛ آن هم ایران معنوی، ایرانی که در هنر، مقامی ویژه دارد. این ویژگی را هنرمندانی چون «شجریان» تعریف و تعبیر می‌کنند. در واقع، هنرمندان توحیدی قادر به قرائت دست‌خط روشنایی‌اند با هزاران استعاره و امکان آشکار و مخفی.
 
و خوشا این سرزمین و این مردم شریف که هرگز حضور توحیدی و ایمان ملکوتی خود را از دست نداده است و خوشا که معنویت توحیدی در تاریخ و تقدیر این سرزمین امری از امور باری‌تعالی است که اتفاقاً استقلال و عزت نیز خود از موالید همین مضمون‌اند و در این میان، صاحبان ایمان، مسئول این معنا و مراقبت از این معنا هستند.
 
و محمدرضا شجریان هم از طفولیت به این آیین عزیز دلبسته و جان‌سرشته بود. چندان که بارها گفته که در کودکی با صدای شنیدن اذان و صدای قرآن مجید چنان به وجد می‌آمده که از حیث روحی دچار دگرگونی می‌شده. همچنان که با خواندن اشعار شعرای فارسی‌زبان و غزل‌های آنها چنین کرده است. به عنوان مثال، شجریان وقتی غزلی از حافظ را می‌خواند، ما که بارها آن را خوانده‌ایم، با قرائت او از حافظ تازه به اوج هنر این شاعر بی‌بدیل پی می‌بریم، از لحاظ هماهنگی و معنا و مضمون، ایهام‌ها، ابهام‌ها، استعاره‌ها، تصویرها، تعبیرها و حتی سکوت‌ها و صناعات شعری و این نیست مگر به این دلیل که شجریان، نه فقط به کنه و ژرفای خود غزل و چم و خم و معنایش وقوف دارد که موسیقی واژه‌ها را نیز دریافته است. با قدرت و توانایی هم آن را ارائه می‌دهد و این‌جا است که درمی‌یابیم: خواندن به اندازه سرودن اهمیت می‌یابد.
 
باری، با هم هستیم و ولادت دوباره را -که نشانه‌ای از وحدت و صداقت است- پاس می‌داریم و سپاس می‌داریم این هنرمند عزیز را که فرصتی به ما داد تا یک بار دیگر در کنار او و با او به گفت‌وگو بنشینیم.

طرح: اثر «ربنا» – بزرگمهر حسين پور (روزنامه ایران)

روتیتر: 
یادداشتی شاهرخ تویسرکانی پیرامون گفت و گوی جدید استاد شجریان
منبع: 
اختصاصي سایت موسيقي ما

برچسب ها:

عکس خبر اول: 

نویسنده:

دسته بندی مطلب:

خلاصه مطلب: 
 

شاهرخ تویسرکانی
[ نویسنده و روزنامه‌نگار ]

جای بسی خرسندی است که یک بار دیگر ثابت می‌شود خورشید برای باز آمدن است که می‌رود و این رفتن‌ها کوتاه‌مدت و باز آمدن خبر از ماندگاری و انس و همدلی ملی می‌دهد. کدام همدلی بهتر و شادمانه‌تر از این که «گلستان هزار باغ ایران ما» بی نغمه داوودی مرغ سحر نماند. پیش می‌آید بعضی اوقات ویژه در سیر حیات آدمی که گسست و فاصله و آزردگی‌ها رخ می‌دهد؛ اما این غم‌ها چون مولود قیام عقل نیست، به سرعت خیمه احساسات زودگذر را برمی‌چیند و به جای آن، جهان عقل به حکومت بر لحظات زندگی می‌رسد. بی‌شک چنین تاب و بازتاب‌هایی در وسعت مواج و شناور هنر، حضور و ظهوری صدچندان دارد….

بازگشت یکه‌تاز؛ سوار بر سیمرغ

 

(image)
شاهرخ تویسرکانی
[ نویسنده و روزنامه‌نگار ]

جای بسی خرسندی است که یک بار دیگر ثابت می‌شود خورشید برای باز آمدن است که می‌رود و این رفتن‌ها کوتاه‌مدت و باز آمدن خبر از ماندگاری و انس و همدلی ملی می‌دهد. کدام همدلی بهتر و شادمانه‌تر از این که «گلستان هزار باغ ایران ما» بی نغمه داوودی مرغ سحر نماند.
 
پیش می‌آید بعضی اوقات ویژه در سیر حیات آدمی که گسست و فاصله و آزردگی‌ها رخ می‌دهد؛ اما این غم‌ها چون مولود قیام عقل نیست، به سرعت خیمه احساسات زودگذر را برمی‌چیند و به جای آن، جهان عقل به حکومت بر لحظات زندگی می‌رسد. بی‌شک چنین تاب و بازتاب‌هایی در وسعت مواج و شناور هنر، حضور و ظهوری صدچندان دارد. اگر این فراز و فرودها در کُنش انسانی -آن هم انسان پویا- نباشد، یقیناً از خلاقیت هم خبری نخواهد بود. زیبایی‌ها و مولودی‌ها و مزامیر و نغمه‌ها همه ماحصل همین کشاکش‌ها و تضادها و تناقض‌ها است. تا سرمای زمهریر زمستان و گرمای بی‌ملاحظه تابستان نباشد، هستی و طبیعت هرگز «تعادل و اعتدال بهاری» را تجربه نکرده و از نعمت‌های بی‌شمارش لذت نمی‌برد و گل از گلستان نمی‌گیرد به بوی جان‌بخش جهان‌آرا.
 
و این خیر محض است که بعضی ایام، شرایط به نقد جامعه و جامعه به نقد شرایط می‌پردازد. در چنین موقعیتی، یقیناً هر انسان عدالت‌خواه و آزادی‌ستایی، سهم خود می‌داند که به کنج عافیت و احتیاط نَمویَد و به مویه نمیرد. همه هنرمندان مسئول و متعهد، نسبت به جامعه و مردم خود حساس هستند، از این معدود هنرمندان، یکی همین محمدرضا شجریان ما است که در بزنگاه‌های ویژه اجتماعی از خود نه واکنش که کنشی خطیر نشان می‌دهد، آن هم نه به سود یک اندیشه و یک طیف و یک ترانه، که او خود گفته است بارها «من خاک پای مردم ایران و دوستداران همین سرزمین معنوی‌ام… که هرگز نه به آن پشت‌پا می‌زنم و نه از آن دور می‌شوم.» و در جای دیگر می‌گوید: «من نه اهل غرور و نه خودشیفته و نه اهل تکبرم. غروری اگر دارم، غرورم، غرور فرهنگی است؛ غرور ملی است؛ غرور شخصی نیست. من غرور شخصی‌ام را فدا می‌کنم برای غرور ملی و فرهنگی‌ام. چون فرهنگم متعلق به ملتم و ملتم غرور من است؛ یک ملت متمدن و بافرهنگ.»
 
در جای دیگر تأکید می‌کند ارتباط و پیوند من با مردم و وطنم، تا هستم جاودانه خواهد بود. چه اینجا، چه آنجا، جهان برای من ایران است و ایران برای من تمام جهان.
 
شجریانِ شریف به گفته خودش مسئول است اما سیاسی نیست. متعهد است اما سیاسی‌کار نیست. او اندوه را می‌پذیرد و نه شکست را. اعتراض را علنی می‌کند، نه خشم را. او خوب می‌داند که جهان سیاست بنا به خصلت تاریخ، اتفاقی معین و پایدار و قابل اعتماد نیست، اما مسئولیت‌پذیری و تعهد به شرافت انسانی، امری ازلی و ابدی است.
 
خوشا مرغ سحر که باز سپیده‌دم دیگری را به نوا آغاز خواهد کرد. او دوباره بعد از سفری درونی و کند و کاو در بازجُستِ حقیقت، از نو اراده کرده که به راه مردم و برای مردم پا به عرصه عشق و آزادی بگذارد. این ایام ماضی که آسان هم طی نشد، این شجریان نبود که بی رَب و راه مانده بود، این ما بودیم که از «ربنا»ی او محروم شده بودیم.
 
سال نو و روز نو هم به راهی عاشقانه که این مرغ ملکوت‌خوان، ما را به جانب آن دعوت می‌کند تا یک بار دیگر به دور از هرگونه گسست و نقار و فاصله و شک، به وحدت یقین و یقین وحدت برسیم؛ همچون همه روزگارانی که به وقت نیاز همچون قطره‌ها به هم می‌پیوندیم و دریای آرامی را باز می‌آوریم تا جهان بداند که آرامش ملت ما نتیجه صبر است؛ وگرنه اگر غباری به دشمنی وزیده شود، همین دریای آرام، توفان‌های خفته خود را بیدار خواهد کرد. اینجا ایران است، سرزمین مرغ سحر که خوشا… دوباره به گلستان مکتب عشق خوش آمده است. فلذا به میمنت این شعور قابل ستایش، پای صحبت‌ها و گلایه‌های محمدرضا شجریان می‌نشینیم.
 
شما هم با ما باشید. حرف‌های ایشان را با صدای بلند می‌خوانیم تا به زودی که باز نغمه داوودی او فضای ایران صلح‌طلب شکست‌ناپذیر را غرق تبسم کند؛ آن هم ایران معنوی، ایرانی که در هنر، مقامی ویژه دارد. این ویژگی را هنرمندانی چون «شجریان» تعریف و تعبیر می‌کنند. در واقع، هنرمندان توحیدی قادر به قرائت دست‌خط روشنایی‌اند با هزاران استعاره و امکان آشکار و مخفی.
 
و خوشا این سرزمین و این مردم شریف که هرگز حضور توحیدی و ایمان ملکوتی خود را از دست نداده است و خوشا که معنویت توحیدی در تاریخ و تقدیر این سرزمین امری از امور باری‌تعالی است که اتفاقاً استقلال و عزت نیز خود از موالید همین مضمون‌اند و در این میان، صاحبان ایمان، مسئول این معنا و مراقبت از این معنا هستند.
 
و محمدرضا شجریان هم از طفولیت به این آیین عزیز دلبسته و جان‌سرشته بود. چندان که بارها گفته که در کودکی با صدای شنیدن اذان و صدای قرآن مجید چنان به وجد می‌آمده که از حیث روحی دچار دگرگونی می‌شده. همچنان که با خواندن اشعار شعرای فارسی‌زبان و غزل‌های آنها چنین کرده است. به عنوان مثال، شجریان وقتی غزلی از حافظ را می‌خواند، ما که بارها آن را خوانده‌ایم، با قرائت او از حافظ تازه به اوج هنر این شاعر بی‌بدیل پی می‌بریم، از لحاظ هماهنگی و معنا و مضمون، ایهام‌ها، ابهام‌ها، استعاره‌ها، تصویرها، تعبیرها و حتی سکوت‌ها و صناعات شعری و این نیست مگر به این دلیل که شجریان، نه فقط به کنه و ژرفای خود غزل و چم و خم و معنایش وقوف دارد که موسیقی واژه‌ها را نیز دریافته است. با قدرت و توانایی هم آن را ارائه می‌دهد و این‌جا است که درمی‌یابیم: خواندن به اندازه سرودن اهمیت می‌یابد.
 
باری، با هم هستیم و ولادت دوباره را -که نشانه‌ای از وحدت و صداقت است- پاس می‌داریم و سپاس می‌داریم این هنرمند عزیز را که فرصتی به ما داد تا یک بار دیگر در کنار او و با او به گفت‌وگو بنشینیم.

طرح: اثر «ربنا» – بزرگمهر حسين پور (روزنامه ایران)

روتیتر: 
یادداشتی شاهرخ تویسرکانی پیرامون گفت و گوی جدید استاد شجریان
منبع: 
اختصاصي سایت موسيقي ما

برچسب ها:

عکس خبر اول: 
(image)

نویسنده:

دسته بندی مطلب:

خلاصه مطلب: 
 

شاهرخ تویسرکانی
[ نویسنده و روزنامه‌نگار ]

جای بسی خرسندی است که یک بار دیگر ثابت می‌شود خورشید برای باز آمدن است که می‌رود و این رفتن‌ها کوتاه‌مدت و باز آمدن خبر از ماندگاری و انس و همدلی ملی می‌دهد. کدام همدلی بهتر و شادمانه‌تر از این که «گلستان هزار باغ ایران ما» بی نغمه داوودی مرغ سحر نماند. پیش می‌آید بعضی اوقات ویژه در سیر حیات آدمی که گسست و فاصله و آزردگی‌ها رخ می‌دهد؛ اما این غم‌ها چون مولود قیام عقل نیست، به سرعت خیمه احساسات زودگذر را برمی‌چیند و به جای آن، جهان عقل به حکومت بر لحظات زندگی می‌رسد. بی‌شک چنین تاب و بازتاب‌هایی در وسعت مواج و شناور هنر، حضور و ظهوری صدچندان دارد….

بازگشت یکه‌تاز؛ سوار بر سیمرغ

خرم خبر

About